پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و سوم
زمان ارسال : ۲۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
صدای جر و بحثشان به زبان ترکی به گوشش خورد. نمیفهمید چه میگویند! اما مشخص بود گرشا میخواهد یاشار را ببرد و او مقاومت میکند!
بالاخره صدای بر هم خوردن در به گوش رسید!
یاشار را کشانکشان با خودش پایین برد و داخل ساختمانش انداخت. مدام به عقب برمیگشت تا به واحد خودش برگردد. در را که روی هم گذاشت دو دستی به سینهاش کوبید و باعث شد شوک به یاشار وارد شود. برای او که هیچوقت عصبان
آمینا
00چقدر به این گرشای بیچاره انگ چسبوندن